دانشجو باید چگونه سیاسی باشد؟
اهمیت فعالیت سیاسی در دانشگاه از چند جنبه انکارناپذیر است و به همین دلیل، هم انقلاب اسلامی در سطح رهبران و سیاست گذاران و هم نظام های استیلاطلب، به عنوان سرمایه گذاران در جریان های اجتماعی کشورهای دیگر، برای تحقق کارکرد مدنظر خود، در نسبت دانشجو و سیاست می کوشند. بسیاری از نظام های استبدادی از جمله ایرانِ پیش از انقلاب، که مطالبه گری، جریان سازی و تربیت نسل استقلال خواه را جزء اهداف خود نمی دانند، طبیعتاً تلاش برای ایجاد رکود و رخوت در جنبش های اجتماعی از جمله جنبش دانشجویی و غیرسیاسی کردن آن ها دارند، لیکن انقلاب اسلامی که خود را پیشرو مطالبه گری و تحول و نقش آفرینی جهانی دانسته و اصول قانون اساسی نظام نیز مؤید آن است، فعالیت سیاسی جنبش دانشجویی را در راستای اهداف خود می انگارد. این بیان رهبر انقلاب و تأکیدات دیگر ایشان نشان می دهد ایشان در برابر فعالیت سیاسی سالم و انقلابی که آن را ضرورت دانشگاه می دانند، به دو رویکرد معارض اشاره دارند که یکی می کوشد دانشگاه را به رخوت و رکودی بکشاند تا سیاست مداران از مطالبه گری و انتقاد جنبش دانشجویی در امان بمانند و دیگری رویکردی که خود را به عنوان مخالف و اپوزیسیون نظام تعریف می کند و به احزاب سواری می دهد.
دیالکتیک دانشگاه و سیاست
جنبش دانشجویی در عصر ما به یکی از حرکت های فعال در عرصه سیاسی و اجتماعی تبدیل شده است و چه از طرف سیاست و چه از طرف دانشگاه، رغبتی دوجانبه برای برقراری نسبت و ارتباط بین این دو وجود دارد. اهمیت فعالیت سیاسی در دانشگاه از چند جنبه انکارناپذیر است و به همین دلیل، هم انقلاب اسلامی در سطح رهبران و سیاست گذاران و هم نظام های استیلاطلب، به عنوان سرمایه گذاران در جریان های اجتماعی کشورهای دیگر، برای تحقق کارکرد مدنظر خود، در نسبت دانشجو و سیاست می کوشند. اهمیت دیالکتیک میان سیاست و دانشگاه لااقل از سه بُعد غیرقابل چشم پوشی است.
اول آنکه دانشگاه خواه یا ناخواه قطب اصلی «تربیت کننده» نسل بعدی سیاسیون نظام است. دانشجویان کنش گر سیاسی در فضای دانشگاه احتمالاً گزینه های اصلی هدایت سکان آینده کشور هستند و شیوه مواجهه امروز آنان با مسائل سیاسی در دانشگاه می تواند تأثیر جدی بر برخوردشان از جایگاه مدیران سیاسی نظام در آینده با مسائل کشور داشته باشد.
دوم آنکه «جریان سازی سیاسی» و فراگیر کردن یک گفتمان، بنا به خاصیت «مرجعیت» فکری در جامعه، به سادگی تحقق می یابد. معمولاً در خانواده، اقوام و دوستان، افراد تحصیل کرده نه فقط از نظر علمی، بلکه در زمینه اظهارات سیاسی و… نیز مرجع به حساب می آیند و همین مسئله توان جریان سازی مضاعف به قشر دانشجو اعطا کرده است.
سوم قدرت «مطالبه گری» دانشجویان است که با توجه به روحیه جوانی و نبود وابستگی های منجر به محافظه کاری، طبیعت این طیف را به مطالبه گری فعال فارغ از مآل اندیشی وا می دارد؛ امری که برخی تحلیل گران سیاسی را بر آن داشته است که جنبش دانشجویی را ذاتاً جنبشی رادیکال به حساب آورند.
اهمیت مطالبه گری
بسیاری از نظام های استبدادی از جمله ایرانِ پیش از انقلاب، که مطالبه گری، جریان سازی و تربیت نسل استقلال خواه را جزء اهداف خود نمی دانند، طبیعتاً تلاش برای ایجاد رکود و رخوت در جنبش های اجتماعی از جمله جنبش دانشجویی و غیرسیاسی کردن آن ها دارند، لیکن انقلاب اسلامی که خود را پیشرو مطالبه گری و تحول و نقش آفرینی جهانی دانسته و اصول قانون اساسی نظام نیز مؤید آن است، فعالیت سیاسی جنبش دانشجویی را در راستای اهداف خود می انگارد. چه آنکه رهبر انقلاب بر افرادی که در برهه ای کوشیدند برای پرهیز از دردسرهای مطالبه گری دانشجویی، دانشگاه را غیرسیاسی کنند، لعنت می فرستند. دیگر شاهد برای این مسئله، تقویت جریان سرکوب شده جنبش دانشجویی پس از تحقق انقلاب است. جنبشی که متأثر از اندیشه های لیبرال یا مارکسیستی در دانشگاه پیش از انقلاب شکل گرفته بود و یا خروجی آن همکاری با قدرت حاکم یا خشونت و سرکوب بود، پس از انقلاب و با از میان برداشتن استبداد داخلی، نه تنها کم رمق نشد، بلکه مُلهَم از آموزه های انقلابی، همت خود را بر اصلاح گری داخلی و استکبارستیزی معطوف ساخت.
تمایز دو رویکرد «انقلابی» و «غیرانقلابی» در مواجهه با دانشگاه و سیاست
پیش از بررسی، باید این نکته را مدنظر داشت که گرچه فهم ناصواب از حرکت های سیاسی دانشگاه باعث شده در افکار عمومی یا حتی تحلیل های ساده انگارانه، تفکیک ها و دوگانه های تصنعی نظیر «دانشجوی معتدل -دانشجوی افراطی»، «دانشجوی رادیکال-دانشجوی محافظه کار»، «دانشجوی چپ-دانشجوی راست»، «دانشجوی اصول گرا-دانشجوی اصلاح طلب»، برای توصیف تعامل دانشجو با سیاست به کار بسته شود، اما همه این توصیفات ما را به دوقطبی های ساختگی رهنمون می سازد که نه تنها از حیث ترمینولوژیک، دقیق و گویا نیستند، بلکه دامن زدن به آن ها تنها شکافی میان اجتماعی از دانشجویان به وجود می آورد که حتی ممکن است با بررسی صحیح شاخص ها، در یک جبهه (انقلابی) قرار بگیرند و یا موجب اختلاط ناصواب گروهی از دانشجویان «منتقد، اما معتقد» با جبهه ضدانقلاب می شود. لذا در بررسی رویکردها، دو منظر «انقلابی-غیرانقلابی» که رهبر معظم انقلاب نیز آن را دسته بندی صحیح تری از ادبیات رایج سیاسی می دانند، مورد توجه قرار گرفته است.
الف) تفاوت در هدف
درصورتی که بخواهیم به نسبت صحیح بین دانشگاه و سیاست بپردازیم، باید ابتدا تفاوت اهداف موجود میان جریان انقلابی و ضدانقلابی را متمایز نماییم. هدف جریان انقلاب از برقراری پیوند میان دانشگاه و سیاست، نقش آفرینی دانشجویان در دولت سازی و نظام سازی است که نهایتاً منجر به ساخت تمدن اسلامی می شود. به همین دلیل، رهبر انقلاب میدان دادن به دانشجویان و اساتید ارزشی را برای فعالیت، از لوازم نقش آفرینی دانشگاه ها در شکل گیری تمدن نوین اسلامی برمی شمرند. در این راستا، به منظور اصلاح در کوتاه مدت به نقد قدرت حاکم و مطالبه گری از آن و آگاه سازی عمومی می پردازد و در بلندمدت می کوشد در تعامل با سیاست، سیاست مداران تراز دولت اسلامی را تربیت نماید.
اما هدف جریان غیرانقلابی و ضدانقلاب از پیوند دادن دانشجو و سیاست، جز این است. این جریان به جنبش دانشجویی به عنوان یکی از جنبش های توده ای فعال در جریان جامعه مدنی می نگرد و می کوشد تا با بهره گیری از ایدئولوژی غربی، جنبه های استقلال طلبانه و هویت مستقل این جنبش را به نفع نظام سازی غربی مصادره کند تا نهایتاً کشور با تربیت مدیران تراز انسان مدرن غربی، به چیزی بیشتر از یک پازل برای نقشه جامعه جهانی تبدیل نشود. در همین راستا، جریان معارض می کوشد در کوتاه مدت، جنبش دانشجویی را به عنوان ابزاری در کنار سایر خرده نهادهای جامعه مدنی، به نقش آفرینی در فضای اجتماعی و ساختار قدرت سیاسی و گاه فشار و مقابله با نظام اسلامی وادار کند و در بلندمدت عناصر مطلوب خود را به عنوان تصمیم گیران سیاسی بر مسند نظام قرار دهد.
ب) تفاوت در رویکردها
۱. مبنای فعالیت سیاسی
جنبش های دانشجویی غالباً خود تولیدکننده ایدئولوژی نیستند و نقش اصلی آن ها در تعمیم و گسترش ایدئولوژی و اثربخشی بر افکار عمومی است. لذا لاجرم از افراد شاخص یا به عبارتی ایدئولوگ های جریان فکری و سیاسی نزدیک به خود تبعیت می کنند. نمونه جنبش های دانشجویی فعال در دیگر کشورها نیز مؤید همین مسئله است. جنبش دانشجویی فرانسه در می ۱۹۶۰ توسط ایدئولوژی های قوی پشتیبانی می شد و یا جنبش دانشجویی آلمان با نظرات اندیشمندانی چون هابرماس و مارکوزه تغذیه می شد. اما بهترین مثال از شیوه تأثیرپذیری ایدئولوژیک را می توان در جریان جنبش دانشجویی کشور خودمان در برهه های گوناگون جست وجو کرد. جنبش دانشجویی در ایران در زمان اوج خود، یعنی در بحبوحه پیروزی انقلاب، تحت تأثیر سه ایدئولوژی مارکسیستی، اسلامی و ناسیونالیستی بود که هریک از ایدئولوگ های خود تأثیر می پذیرفتند. جریان مارکسیستی دانشگاه با تأثیرپذیری از عقاید مارکس و لنین و رهبران شوروی، به تعمیم ایدئولوژی چپ در شبکه پیچیده و پنهان مارکسیستی که شعبه ای از آن در دانشگاه ها فعال بود، می پرداخت. جریان ملی گرا به ترویج افکار رهبران جبهه ملی و نهضت آزادی در دانشگاه می پرداخت. دانشجویان مسلمان نیز به رهبران فکری خود از جمله امام خمینی، آیت الله خامنه ای، شهید بهشتی، شهید مطهری و دکتر شریعتی تأسی می کردند.
پس از انقلاب و در دهه هشتاد، این تفاوت رویکرد سیاسی نحله های جنبش دانشجویی در اثر تفاوت ایدئولوژی، بار دیگر رخ می نمایاند. گروهی تحت عنوان جنبش دانشجویی مسلمان می کوشند تا با احیای خط امام، مسیر حرکت انقلاب را از شبهه، انحراف و بی عدالتی بزدایند و در مقابل دانشجویان موسوم به آزادی خواه، به بهانه اصلاح گری، به رفتارهای شبه اپوزیسیونی دست می زنند و بر کوس خروج از حاکمیت می کوبند. هر دو این جریان ها نیز متأثر از رهبران فکری است که در این برهه با سلسله سخنرانی ها و تبلیغ ایدئولوژی انقلابی/ضدانقلابی خود، آن را به جامعه دانشجویی تزریق می کنند.
گروه دوم که رفتار معارض انقلاب دارد، با بهره گیری از نهادهای سیاسی چون احزاب، می کوشد جنبش دانشجویی را به عنوان علَم مطالبات حزبی خود و پیشرو در رویکردهای سیاسی جریان خود معرفی نماید. البته موضوع یارکشی سیاسی از جبهه دانشجویان مختص به یک طیف سیاسی خاص نیست، بلکه احزاب با نگرش های گوناگون به طمع ورزی نسبت به جنبش دانشجویی مبادرت می ورزند.
رهبر انقلاب چند سال پیش در تبیین دوگانه ای که ذکر آن رفت، جنبش دانشجویی را به فعالیت سیاسی «انقلابی» ترغیب می نمایند و اظهار می دارند برخی این کار را ملامت کرده و می گویند دانشجویان را به هوس و هیجان نیندازید. ایشان سپس به اعتقاد قلبی خود نسبت به لزوم فعالیت سیاسی دانشجویان تأکید مجدد می کنند و آن گاه با بیان تفاوت فعالیت سیاسی انقلابی دانشجویان به عنوان موتور محرک تحولات اجتماعی و سیاسی نسبت به تبدیل دانشگاه به محل جولان گرایش های سیاسی مختلف که بعضاً مخالف با اصل نظام یا جهت گیری های آن هستند، می پردازند. ایشان همچنین معتقدند جنبش دانشجویی باید در فعالیت سیاسی و اظهارنظر سیاسی از هر قشری در جامعه پیشروتر باشد.
این بیان رهبر انقلاب و تأکیدات دیگر ایشان نشان می دهد ایشان در برابر فعالیت سیاسی سالم و انقلابی که آن را ضرورت دانشگاه می دانند، به دو رویکرد معارض اشاره دارند که یکی می کوشد دانشگاه را به رخوت و رکودی بکشاند تا سیاست مداران از مطالبه گری و انتقاد جنبش دانشجویی در امان بمانند و دیگری رویکردی که خود را به عنوان مخالف و اپوزیسیون نظام تعریف می کند و به احزاب سواری می دهد.
بهترین روش مواجهه سیاسی دانشجویان با ایدئولوژی های سیاسی، پرهیز حداکثری از تأثیرپذیری مطلق نسبت به ایدئولوگ های حزبی و تأمل آزاداندیشانه بر مواضع و افکار اندیشمندان انقلاب اسلامی است که فراتر از جریان های سیاسی روز و فارغ از وابستگی های حزبی، به تبیین اندیشه های امام و رهبری و اصول انقلاب می پردازند.
۲. تفاوت در تحلیل گری
هرچند اشاره شد ایدئولوژی بدنه جنبش دانشجویی توسط رهبران فکری-سیاسی جامعه پی ریزی و به جنبش های مردمی از جمله جنبش دانشجویی تعمیم داده می شود، اما در سطح پایین تر، یعنی تحلیل مسائل سیاسی، این دانشجوست که باید قدرت تشخیص و تحلیل مسائل را داشته باشد. توقع از دانشجوی تراز انقلاب اسلامی این است که با آشنایی اسلوب و روش های تحلیل سیاسی، با رصد فضای موجود بتواند تحلیلی از فضا برمبنای ایدئولوژی انقلابی داشته باشد. جنبش دانشجویی زمانی که خود نتواند به درستی به قدرت تشخیص مسائل دست یابد، طبیعتاً به یک واکنشگر منفعل و سطحی اندیش تبدیل می شود که عملاً قوه تحلیل خود را به جریان معارض بخشیده است. در مواجهه دانشجویان با مسائل سیاسی هرچه سطح تحلیل آن ها عمیق تر باشد، می توانند به واکنش مناسب تری نسبت به هر رخداد بپردازند. این امر مطلوب انقلاب اسلامی هم هست و ازهمین روست که رهبر انقلاب معتقدند: کشوری که دانشجویان و جوانانش مسائل سیاسی را نمی فهمند و تحلیل درستی از جریان های سیاسی دنیا ندارند، نمی تواند مبتنی بر مردم حکومت، حرکت، مبارزه و جهاد کند.
در مقابل، جریان معارض می کوشد به پشتوانه فضاسازی رسانه ای و بارش اخبار و تحلیل های مغرضانه و رادیکال، با ایجاد فضای فکری مشوش در ذهن دانشجویان، آن ها را به تحلیل و نتیجه گیری مطلوب خود سوق دهد. به عبارتی هر جریانی از هر جبهه که می کوشد دانشجویان را به گونه ای از بی تحلیلی سوق دهد و آن ها را صرفاً به موجودات کنشگر سیاسی براساس تحلیل هایی تبدیل کند که روزمره در اختیار آن ها می گذارد و راه را بر اندیشه آزاد آن ها ببندد، خواه یا ناخواه رفتاری غیرانقلابی بروز می دهد. انتظار اینکه دانشجو بتواند در برخورد با سیاست به تحلیل و مطالبه گری عمیق و مؤثر بپردازد، دور از ذهن نیست و مصادیق فراوان نیز نشان می دهد اتفاقاً مطالبه هایی که برپایه شناخت و تحلیل دقیق از مسائل سیاسی توسط جنبش دانشجویی انجام پذیرفته، اثربخش تر است و به خوبی توانسته به جامعه سرایت کند. ازهمین روست که رهبر انقلاب از دانشجویان می خواهند درخصوص مسائل مختلف سیاسی حتماً خودشان تحلیل داشته باشند، ولو آنکه غلط باشد؛ چراکه تحلیل سیاسی و اثرناپذیری از تحلیل های بولتنی و حزبی دیگران بدون درنگ و تأمل می تواند جریان معارض را از رسیدن به هدف خود ناامید سازد.
۳. تفاوت در گفتمان سازی
جنبش دانشجویی از منظر کارکرد اجتماعی، نیرویی واسط و میانجی است که ایده خود را برای کنش اجتماعی و سیاسی از متفکرین و اندیشمندان به دست می آورد و سپس با تشخیص مهم ترین مطالبات در راستای تحقق آن ایده در یک شرایط زمانی، آن را تبدیل به گفتمانی عمومی می کند و به ترویج آن در افواه و افکار عمومی می پردازد. از سوی دیگر، به رصد خواست مردمی می پردازد و خواست مردم را کپسوله و در قالب منافع ملی، تئوریزه می کند و با ارائه راهکار، به قدرت سیاسی انتقال می دهد. «گفتمان» فضای فکری و جریان غالب در جامعه در یک برهه زمانی است. گفتمان فراتر از جدال های روز سیاسی است و به یک مطالبه متمرکز اشاره دارد که حرکت جامعه را به سمتی خاص سوق می دهد. جنبش دانشجویی جنبشی است گفتمان ساز که می تواند به ترویج یک مطالبه عمومی در سطح کشور بپردازد. قدرت تولید و ترویج گفتمان برمبنای نیازهای مردم و انقلاب اسلامی، در حدی واجد اهمیت است که رهبر انقلاب معتقدند می تواند در تغییرات کلان سیاسی و رویکرد دولت ها مؤثر باشد. به زعم ایشان، گفتمان «عدالت خواهی » که در نیمه دهه هشتاد به عنوان یک مطالبه فراگیر به جهت گیری اصلی دولت وقت نیز منجر شد، توسط دانشجویان تبدیل به یک گفتمان عمومی شده است.
همان طور که جریان انقلاب اسلامی می کوشد برای پیش برد هدف خود، از دل دانشگاه، جنبشی مطالبه گر و گفتمان ساز بیافریند، جریان های مقابل نیز به ترویج گفتمان های خود در سطح دانشگاه می پردازند. ترویج آزادی های فراقانونی و مطالبه گری از حکومت برای آزادسازی اباحی گری در عرصه عمومی، مطالباتی است که در برخی مواقع شاهد بوده ایم سرمایه گذاری زیادی برای تبدیل آن ها به گفتمان دانشگاه و سپس ترویج آن ها در سطح جامعه شده است. کوشش جریان ضدانقلاب آن است که جنبش دانشجویی را از جنبشی گفتمان ساز به مطالبه گر سطحی مسائل روز تبدیل کند و نسبت ناصحیح دانشگاه با سیاست منجر به تقلیل گفتمان اساسی و ملی به مسائل مبتذل یا نهایتاً شعارهای حزبی و جناحی می شود.
آنچه در رویکرد گفتمان سازی در مواجهه با سیاست باید ذکر شود، نقش گفت وگو و دیالوگ با سایر گفتمان های رقیب و رویکردهای غیرانقلابی است. از همین رو انتظار می رود فعالیت گفتمان های متفاوت در چارچوب قانون و آزاداندیشی وجود داشته باشد و ممانعت از تکثر آرا و گفتمان های ذیل انقلاب به عمل نیاید تا از دل این گفت وگو، به تولید نرم افزار علمی در سطح سیاست و ترویج آن در فضای جامعه پرداخته شود.
۴. تفاوت در استکبارستیزی
مقابله با استکبار را می توان یکی از رویکردهای اساسی و کار ویژه مهم جنبش دانشجویی به حساب آورد. این تکلیف نه در یک برهه زمانی خاص، که به عنوان یک رویکرد دائمی در نسبت دانشگاه و سیاست جهانی تعریف می شود. مبدأ تحرک جنبش دانشجویی انقلابی (۱۶ آذر ۱۳۳۲) خود حرکتی برپایه استکبارستیزی بوده است و این حرکت تا امروز نیز استمرار داشته است. رهبر انقلاب مبارزه با استکبار و نظام سلطه را جزء کارهای اساسی و مبانی انقلاب برمی شمرند که تعطیل پذیر نیست و تصریح دارند اگر مبارزه با استکبار نباشد، ما اصلاً تابع قرآن نیستیم.
در مقابل، جریان ضدانقلاب، در رویکرد سیاسی خود در بعد بین المللی، خود را مقهور ساختار هژمون قلمداد می کند و مسیر رهایی از مشکلات داخلی را نیز از دریچه رابطه با زورمداران می بیند. این رویکرد البته حاصل اتکا نداشتن به ظرفیت های داخلی و اعتمادبه نفس میان دانشجویان است که این تفکر از بدو تأسیس دانشگاه در ایران به عنوان یک رویکرد اصلی بر دانشگاه تحمیل شده است. این رویکرد غلط، که سازش با مستکبرین را مسیر ناگزیر توسعه کشور بدانیم، تاکنون بارها برای کشور ایجاد هزینه کرده است و تجربه مذاکره با دشمنان به منظور بهبود اوضاع معیشتی و داخلی، در سال های اخیر ناکارآمدی خود را بیش از پیش نمایش داده است.
۵. تفاوت در آرمان گرایی
آرمان گرایی را می توان به عنوان نقطه مقابل مصلحت طلبی و حفظ وضع موجود دانست. همان طور که اشاره شد، جریان غیرانقلابی از یک سو می کوشد با نقش دادن به دانشجویان در ساختار قدرت، آن ها را از مطالبه گری به سوی محافظه کاری سوق دهد تا جنبش دانشجویی احیای مطالبات اساسی و آرمان های انقلاب را فراموش کند. ازهمین رو رهبر انقلاب از محافظه کاری با تعبیر تکان دهنده «قتلگاه انقلاب » یاد می کنند. البته این به معنی غفلت از واقعیت ها و رشد انتظارات غیرواقعی نیست. توجه به واقعیت های موجود در کنار رضایت نداشتن مستمر از وضع فعلی، می تواند هدایت گر رویکردی آرمان گرایانه باشد. مسئله ای که جریان معارض با انقلاب، آن را برنمی تابد و با القای مسائل غیرواقعی به جای واقعیت، درصدد مأیوس کردن دانشجویان از آینده کشور و القای تفکر «ما نمی توانیم» در سطح دانشگاه ها و به تبع آن، فضای عمومی کشور است.